جدول جو
جدول جو

معنی گمانی بردن - جستجوی لغت در جدول جو

گمانی بردن
(سُ تُهْ دَ)
در شک قرار گرفتن. گمان بردن. خیال کردن:
وگر بردباری ز حد بگذرد
دلاور گمانی بسستی برد.
فردوسی.
وگر شهریارت بود دادگر
تو بر وی بزشتی گمانی مبر.
فردوسی.
بسیاربخوردند نبردند گمانی
کز خوردن بسیار شود مردم، بیمار.
فرخی.
چه گوید و چه گمانی برد که خار درشت
چه کرد خواهد با آتش زبانه زنان.
فرخی.
به مشتریت گمانی برم به همت و طبع
که همچوهور لطیفی و همچو نور قوی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 127).
گفتی که دعا نمی نویسی
این شیوه به من مبر گمانی.
کمال الدین اسماعیل.
- بدگمانی بردن، خیال بد کردن:
بگفتند کای شاه پیروزگر
به شمعون همی بدگمانی مبر.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
گمانی بردن
گمان بردن ظن بردن: چنین گفت کای باب پیروزه گر تو بر من بسستی گمانی مبر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
تصور کردن، پنداشتن، شک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانه کردن
تصویر گمانه کردن
کنایه از گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانه بردن
تصویر گمانه بردن
کنایه از گمان بردن، ظن بردن، تصور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمان بردن
تصویر گمان بردن
ظن بردن، تصور کردن، انگاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ کَدَ)
سنگینی کردن. تثاقل. (زوزنی). تثقیل. (تاج المصادر بیهقی) : و علامت خلط بلغمی آن است که ملازه دراز شود... و سپید و سوزش و گرمی نکند، لکن گرانی کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، سرسنگینی. تکلف. مشقت. اذیت کردن:
هر آنگه که دینار بردی به کار
گرانی مکن هیچ بر شهریار.
فردوسی.
در دهان دار تا بود خندان
چون گرانی کند بکن دندان.
سنائی.
، خودخواهی. خودپسندی. تکبر:
پیر بدو گفت جوانی مکن
درگذر از کار و گرانی مکن.
نظامی.
، گرانجانی. سخت جانی:
بطول قطعه گرانی نکردم از پی آن
کز این متاع در این عرضگاه ارزان است.
انوری (دیوان ص 351).
تو نه و من در جهان زندگان
راستی باید گرانی میکنم.
؟ (از سندبادنامه ص 151).
بر او زین سپس گو سر خویش گیر
گرانی مکن جای دیگر بمیر.
سعدی (بوستان).
هرکه بی او زندگانی میکند
گر نمی میرد گرانی میکند.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(سُ تُهْ گَ تَ)
گمان آوردن. شک کردن. تصور. تصور بد کردن. خیال بد صورت بستن:
نگر تا در دلت ناری گمانی
که کوشی با قضای آسمانی.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(سُ گَ دی دَ)
پنداشتن. توهم. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). ظن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) :
گمان برد کز بخت وارون برست
نشد بخت وارون از آن یک بدست.
ابوشکور.
نادان گمان بری و نه آگاهی
از تنبل و عزیمت و نیرنگش.
طاهر فضل.
فرستاد پاسخ هم اندر زمان
کت آمد به دست آنچه بردی گمان.
فردوسی.
گمانی چنان بردم ای شهریار
که دارد مگر آتش اندر کنار.
فردوسی.
نه آن تو است ای برادردر او
هر آنچش گمان می بری کآن تراست.
ناصرخسرو.
ایدون گمان بری که گرفتستی
در بر به مهر خوب یکی دلبر.
ناصرخسرو.
هزاردستان با فاخته گمان بردند
که گشت باران درجام لاله بادۀ ناب.
مسعودسعد.
بوزینگان... گمان بردند که آتش است. (کلیله و دمنه). و نباید که آنرا که صید خود گمان بردی در قید شوی. (سندبادنامه ص 309). چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است. (سندبادنامه ص 76).
گمان برد کآبی گزاینده خورد
در او زهر و زهر اندر او کار کرد.
نظامی.
گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم
مرا پیر خراباتی جوابی داد مردانه.
سعدی (بدایع).
تو خود را گمان برده ای پرخرد
انایی که پر شد دگر چون برد؟
سعدی (بوستان).
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزه رو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصور کردن انگاشتن، پنداشتن توهم کردن: تو گمان کردی که کرد آلودگی در صفا غش کی هلد پالودگی ک (مثنوی)، شک کردن تردید کردن: در هستی خدای گروهی گمان کنند وندر سخاوت تو نکردست کس گمان. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن: گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی کردن، تولید ناراحتی کردن: و علامت خلط بلغمی آنست که ملازه دراز شود... و سوزش و گرمی نکند لکن گرانی می کند، سر سنگینی تکلف: هر آنکه که دینار بردی بکار گرانی مکن هیچ بر شهریار، تکبر خودپسندی: پیر بدو گفت: جوانی مکن در گذر از کارو گرانی مکن. (نظامی)، گرانجانی سخت جانی: تونه و من در جهان زندگان راستی باید گرانی میکنم. (سند بادنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کردن انگاشتن: چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده است، توهم کردن پنداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمانه بردن
تصویر گمانه بردن
تصور کردن: نباید که فردا گمانه بری که من بودم آگه از این داوری
فرهنگ لغت هوشیار
سنگینی حضور خود را از مجلسی برون بردن رفع مزاحمت کردن: رشید الدین دانست که وقت آنست که گرانی ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانی کردن
تصویر گرانی کردن
((گِ. کَ دَ))
سبب ملال بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
((~. کَ دَ))
پنداشتن، تصور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمان بردن
تصویر گمان بردن
((~. بُ دَ))
پنداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمان بردن
تصویر گمان بردن
شک داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
خیال کردن، حدس زدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
Hunch, Presume, Speculate, Surmise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
pressentir, présumer, spéculer, supposer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
לחוש , לשער , להעריך , לשער
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
예감하다 , 추측하다 , 추측하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
merasakan, mengira, berspekulasi, menduga
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
आभास करना , अनुमान लगाना , अनुमान करना , अनुमान करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
aanvoelen, aannemen, speculeren, vermoeden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
przeczuwać, przypuszczać, spekulować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
presagire, presumere, speculare, supporre
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
presentir, presumir, especular, suponer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
відчувати , припускати , спекулювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
предчувствовать , предполагать , спекулировать , предполагать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
ahnen, annehmen, spekulieren, vermuten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
pressentir, presumir, especular, supor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گمان کردن
تصویر گمان کردن
预感 , 假设 , 推测
دیکشنری فارسی به چینی